دلم می خواست الان توی آمریکا روی برف ها قدم می زدم و شال و کلاهم رو از سوز سرما روی سرم محکم می کردم و بی هدف و آروم از بین هیاهو مردم توی بازار می گذشتم و با یه لبخند که نمی دونم پوزخند یا خوشحالی از کنارشون می گذشتم
اشتراک گذاری در تلگرام
تقریبا نه سالم بود و با خانواده ای زندگی می کردم که یک اتاق به مردی به نام کیمل اجاره داده بودند او مرد عبوسی به نظر می رسید و همه به او می گفتند: آقای کیمل داشتم از جلو اتاقش رد می شدم که با صدایی آرام گفت: لطفا بیا تو نورما فکر کردم می خواهد برایش کاری کنم پرسیدم کجا باید برم آقای کیمل؟ گفت: هیچ جا. و در را پشت سرم بست به من لبخند زد و در را قفل کرد بعد انگار که داریم بازی میکنیم گفت: حالا نمی تونی بری بیرون خیره به او نگاه کردم.
اشتراک گذاری در تلگرام
خب توی قسمت قبل فهمیدیم همه روح ها باهم یک جا قرار نمی گیرن و هرکس سطح و مکان و موقعیت مخصوص به خودش رو داره البته کسایی که به دلیل خودکشی یا . به برزخ می رن یا کسایی که تنهایی رو انتخاب کردن از این قائده مستثنی هستن خب هر واحد از ۳ تا ۲۵ روح هستش قشنگ عین مدرسه می مونه خدایی کسایی که ما باهاشون هم ردیفیم بعد از یه مدت انقدر باهاشون صمیمی و رفیق میشیم که ممکن توی زندگی بعدی بشن خانوادمون❤ البته بیشتر به شکل خواهر و برادر و پدر و مادر قضیه شون جداست درسته
اشتراک گذاری در تلگرام
دیشب یاد فیلمی افتادم که توی کوچکی دیدم و سر حد مرگ ترسیدم و بخاطرش کلی روانشناس من رو بردن افتادم گفتم یه بار دیگه هم ببینمش تیتراژ رو که گذاشتن گریه ام گرفته بود می گفتم می ترسم نمی خوام ببینمش متوقفش کردم بعد دوباره وسوسه شدم که ببینمش و گذاشتمش ولی فقط تا وسط فیلم اونم کلی می پریدم بالا و عضلاتم از ترس منقبض میشد و می گرفت و نفسم بالا نمی یومد و نمی دونم چه مرضی توی من افتاد که با ترسم بجنگم و ببینمش بعد امروز هم توی خونه تنها بودم توی حمام پام توی آب
اشتراک گذاری در تلگرام
حواست هست؟ زندگی، حتی وقتی انكارش میکنی، حتی وقتی به آن بیاعتنايی، حتی وقتی از قبولش سر باز میزنی، از تو قويتر است. از همهچيز قویتر است. آدمها از اردوگاههای كار اجباری برگشتند و دوباره زاد و ولد كردند. مردان و نی كه شكنجه شدهبودند، مرگ نزديكان و خاكستر شدن خان و مانشان را ديده بودند، دوباره دنبال اتوبوس دويدند، دوباره دربارهی هوا حرف زدند و دخترهايشان را شوهر دادند. باور كردنی نيست، اما همين است ديگر.
اشتراک گذاری در تلگرام
سرعت حرکت روح ها بعد از مرگ متفاوته و بستگی به بلوغ معنوی هر فرد داره ولی خب همه به یه محل یا ایستگاه مرکزی میرسن و همه به صورت دسته جمعی یک جا جمع مشن بعد از اون روح ها دسته بندی میشن و هرکدوم مسیر جدایی رو می رن به خاطر همینه که تا یکی می میره میگن انشالله با (جای خالی رو خودتون پر کنید) محشور بشی. اونجا یه جورایی مثل فرودگاه می مونه فقط فرقش اینه بی نظمی و ازدحام نداره و بعد از اون هم کنسل یا تاخیری در کار نیست توی کارتون تام و جری دیدین تام از ۷
اشتراک گذاری در تلگرام
می خواستم از همه درهایی بنویسم که آدم ها وقتی آن ها را گشودند و بیرون رفتند برای همیشه از تاریخ زندگی مان بیرون رفتند یا از آدم هایی بنویسم که بودنشان در بدترین شب زندگی مان به ما آرامش داد یا از بلاتکلیفی همه ی آن لحظاتی بنویسم که در زندگی، ایستاده با دستی بر دستگیره ی در مردد بین ماندن و رفتن مردیم و ندانستیم باید برویم یا بمانیم. اما نتوانستم چیزی بنویسم
اشتراک گذاری در تلگرام
خب خب خب خیلی بریم سراغ ادامه کتاب یه مطلبی یادم رفته بود اونم این بود که ممکن همجنسگراها توی زندگی قبلیشون یه جنسیت دیگه داشتن و دلشون خواسته برای زندگی بعدیشون یه جنسیت دیگه و عکس اون چیزی که بودن رو انتخاب کنن و نمی تونن کنار بیان و به همجنس گرایی رو می یارن البته همه این ها صد در صد نیست و گاهی گرایش و ذهنیت طرفه خب حالا بریم سراغ فصل ۵ام ما توی مدرسه یاد گرفتیم وقتی می میریم و خاک میشیم اولین چیزی که سراغ ما می یاد دو تا فرشته ان که از ما سوال میکنن و
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت