می خواستم از همه درهایی بنویسم که آدم ها وقتی آن ها را گشودند و بیرون رفتند برای همیشه از تاریخ زندگی مان بیرون رفتند یا از آدم هایی بنویسم که بودنشان در بدترین شب زندگی مان به ما آرامش داد یا از بلاتکلیفی همه ی آن لحظاتی بنویسم که در زندگی، ایستاده با دستی بر دستگیره ی در مردد بین ماندن و رفتن مردیم و ندانستیم باید برویم یا بمانیم. اما نتوانستم چیزی بنویسم از جمله چیزهایی که دلم می خواد
قسمتی از کتاب زندگی من- مرلین مونرو
بعد از مرگ چه اتفاقی برای روح شما می افتد + قسمت هفتم + +۱۸
بنویسم ,رفتند ,مان ,بیرون ,ی ,زندگی ,بنویسم که ,بیرون رفتند ,یا از ,زندگی مان ,دستگیره ی
درباره این سایت